گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیه 225 ] .... ص : 450







( لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ( 225
(خداوند شما را بواسطه سوگندهاي لغو و بدون قصد مؤاخذه نمیکند ولی به قسمهایی که از روي قصد و توجه قلب یاد میکنید
مؤاخذه مینماید و خداوند آمرزنده و بردبار است). 1- صدوق از حضرت رضا (ع) [.....]
-2 نهج البلاغه جلد سوم خطبه 47
-3 جامع السعادات ص 343
-4 سوره مائده آیه 91
ص: 451
لا یُؤاخِ ذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ قسم یا در مقام اخبار است باین معنی که از امري خبر میدهد و این خبر را بواسطه قسم مؤکد
مینماید مانند:
و چنین قسمی اگر مطابق با واقع باشد آن را صادق و راست نامند، و اگر بر خلاف واقع باشد «1» فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ
آن را غموس و قسم دروغ گویند و قسم دروغ یکی از گناهان کبیره است و آن را غموس گفتند براي اینکه صاحب آن در
صفحه 231 از 266
معصیت و پس از آن در آتش دوزخ فرو میرود زیرا غمس بمعنی فرو رفتن است و یا در مقام انشأ است باین معنی که امري را
بواسطه قسم بر خود واجب میکند مثل اینکه بگوید و اللَّه فردا را روزه میگیرم و این نوع از قسم است که متعلقش واجب میشود و بر
خلف آن کفارة تعلق میگیرد.
و قسم گاهی از روي قصد و اراده و اختیار و توجه بآنست و گاهی از روي عدم قصد و بی توجهی بآن یا از روي اکراه یا بواسطه
هیجان غضب و نحو آن این قسم اخیر را لغو در ایمان گویند زیرا لغو بمعنی کلامی است که داراي معنی نباشد یا متکلم بقصد
معنی بآن تکلم نکند، و این قسم از یمین مورد مؤاخذه نیست و خلف آن کفاره ندارد و آیه شریفه ناظر باین قسم است و اخبار نیز
» بر طبق این معنی وارد شده چنانچه از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
اللغو قول الرجل لا و اللَّه و بلی و اللَّه و لا یعقد علی شیئی
ذکر شده. « من غیر عقد » و در مجمع از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) همین معنی را نقل میکند ولی در آخر آن «
وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَ بَتْ قُلُوبُکُمْ یعنی خدا شما را بآنچه نفس شما کسب میکند مؤاخذه مینماید و به قسمهایی که از روي قصد
و اراده یاد نمائید عقوبت مینماید و قسمی که مورد مؤاخذه و عقوبت است قسم دروغ و قسمی است که بر 1- سورة الذاریات آیه
23
ص: 452
ترك امر واجب و یا فعل حرام یاد کند و یا قسمی که در مقام انشاء باشد و متعلقش واجب شود و آن را ترك نماید و مراد از قلب
همان نفس انسانی و روح ملکوتی است که در اوائل سوره در صفات منافقین بیان شد.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ خداوند آمرزنده است و بر لغو از ایمان مؤاخذه نمیکند و بردبار است و در عقوبت تعجیل نمینماید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 226 ] .... ص : 452
( لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَۀِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 226
(بر کسانی که نسبت بزنان خود ایلاء میکنند چهار ماه مهلت است پس اگر بازگشت و رجوع نمودند خداوند آمرزنده و بخشنده
است.
ایلاء یکی از موضوعات فقهی است که فقهاء کتاب مستقلی درباره آن بنام کتاب ایلاء اختصاص داده و فروع بسیاري بر آن مترتب
نمودهاند و بیان آن بنحو اختصار بطوري که از وضع تفسیر خارج نشود اینست که ایلاء عبارت است از اینکه زوج از جهت ایذاء و
اضرار بزوجه قسم یاد کند که با او هم بستر نشود (وطی نکند) یا مطلقا یا مدتی که زائد بر چهار ماه باشد مثلا شش ماه یا یک سال
و نحو اینها و اگر کمتر از چهار ماه باشد حکم ایلاء ندارد و همچنین اگر غرض دیگري غیر از ایذاء و اضرار باشد مثل اینکه خوف
حمل داشته باشد و موجب هلاکت و تلف طفل رضیع شود و یا موجب هلاکت زوجه گردد و امثال اینها، حکم ایلاء ندارد.
و در ایلاء معتبر است که قسم باسامی مقدسه الهیه باشد پس قسم به پیغمبر یا امام و یا کعبۀ و امثال اینها اگر یاد کند منعقد
نمیگردد، و شرایطی از براي ایلاء و از براي مولی یعنی زوج و براي مولی علیها یعنی زوجه میباشد که در فقه مذکور است. أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 453
و حکم ایلاء اینست که تا چهار ماه او را مهلت دهند، و اختلاف است که مبدء چهار ماه آیا از زمان وقوع ایلاء باید باشد چنانچه
مقتضاي ظاهر آیه است، یا از زمان ترافع نزد حاکم و حکم حاکم چنانچه مشهور بین علماء و مفاد اخبار کثیره معتبره صادره از ائمه
علیهم السلام است که موجب صرف ظهور آیه است و پس از چهار ماه زوج را مخیر میکنند که یا رجوع کند بجماع و وطی در قبل
زوجه، و یا او را طلاق دهد.
صفحه 232 از 266
و اگر رجوع نمود اختلاف است که آیا کفاره خلف قسم بر او لازم میشود چنانچه مشهور گفتهاند و مفاد اخبار است یا کفاره ندارد
چنانچه بعضی گفتهاند بعد از تسلم بر اینکه در مخالفت این قسم گناه نکرد است و اگر اختیار طلاق نمود باید شرایط طلاق را
رعایت کند مانند اینکه در طهر غیر مواقعه و حضور عدلین باشد و این طلاق مطابق مذهب شیعه رجعی و طلاق اول است و بعضی
قائل شدند که طلاق بائن است و بعضی از عامه گفتند احتیاج بطلاق ندارد و زوجه بائن میشود، این مختصري از احکام ایلاء بود و
اینک به تفسیر آیه میپردازیم لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ لام للذین بمعنی علی است یعنی بر کسانی که زنهاي خود را ایلاء میکنند، و
که ذکر عذاب در این آیه قرینه است بر اینکه «1» آمدن لام بمعنی علی در جایی که قرینه باشد مانعی ندارد مانند وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
و «2» لام براي ضرر است چنان که علی در جایی که قرینه باشد بمعنی لام میآید مانند أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَ لَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَ ۀٌ
تخصیص لام براي نفع و علی براي ضرر در موردي است که کلمه تاب نفع و ضرر هر دو را داشته باشد مانند دعاء که بالام ذکر
شود دعاء خیر است و اگر با علی ذکر شود دعاء شرّ و نفرین است تَرَبُّصُ أَرْبَعَۀِ أَشْهُرٍ تربّص بمعنی انتظار و مهلت است یعنی چهار
ماه 1- سوره بقره آیه 9
-2 سوره بقره آیه 152
ص: 454
او را مهلت دهند تا اندیشه کند و رجوع یا طلاق را اختیار کند.
فَإِنْ فاؤُ اگر رجوع کنند و رجوع بجماع است در صورتی که معذور نباشد و اظهار عزم بر جماع است اگر عذر شرعی داشته باشد
مانند حیض یا احرام و نحو اینها، و این رجوع یکی از دو امري است که زوج در آن مخیر است و شقّ دیگر در آیه بعد متعرض
شده است.
فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خداوند آمرزنده و داراي رحمت است و بر خلف قسم مؤاخذه نمیکند براي اینکه بین زوجین ائتلاف حاصل
شود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 227 ] .... ص : 454
( وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 227
(پس اگر بر طلاق عازم شوند محققا خداوند شنوا و داناست) وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ این یکی دیگر از دو شقّ تخییر است که عزم بر
طلاق باشد و چنانچه گذشت باید طلاق حضور غیر مواقعه و ظهور عدلین و سایر شرایط آن باشد، و اگر اظهار عزم بر طلاق نمود
پس باید بداند که خداوند سمیع است و کلام او را میشنود و علیم است از ما فی الضمیر او خبر دارد.
از ذکر غفور رحیم در آیه قبل، و سمیع علیم در این آیه استفاده میشود که رجوع، محبوب حق تعالی و مستحبّ است و حتی از
عقوبت خلف قسم عفو مینماید ولی طلاق مذموم و مکروه است.
تنبیه: هر گاه زوج از رجوع یا طلاق امتناع کند، حاکم او را حبس مینماید و در خوراك بر او سخت میگیرد و بمقدار ضرورت باو
میدهد تا یکی از این دو امر را اختیار کند، و حاکم نمیتواند طلاق اجباري دهد بنا بر مذهب شیعه بخلاف عامه که طلاق حاکم را
روا میدانند.
ص: 455
[سوره البقرة ( 2): آیه 228 ] .... ص : 455
وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَۀَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ
صفحه 233 از 266
( أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَۀٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 228
(و زنان طلاق داده شده باندازه سه پاکی بخود انتظار دهند، و براي آنها حلال نیست که آنچه در ارحام آنها خدا آفریده است
پنهان کنند اگر ایمان بخدا و روز بازپسین دارند و شوهران آنها سزاوارترند ببازگشتن این زنان بطرف آنها اگر اصلاح و سازگاري
را اراده نمایند، و براي زنان حقی است بر مردان مانند آنچه مردان را بر زنان میباشد مطابق معروف و براي مردان درجه و فضیلتی
بر زنان است و خداوند غالب و حکیم است) وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَۀَ قُرُوءٍ طلاق بمعنی رهایی است و مطلقات زنانی
هستند که شوهرانشان آنها را طلاق دادهاند بشرائطی که در باب طلاق مذکور است و کلمه مطلقات اگرچه اطلاق و عمومیت دارد
ولی بقرینه حکم عده، مراد زوجات مدخوله غیر یائسه میباشند زیرا غیر مدخوله و یائسه عدّه ندارند، و اما از حیث این حکم تفاوتی
بین طلاق رجعی و بائن نیست اگر چه در حکم بعد متفاوت میباشد چنانچه بیاید و همچنین شامل ذات حمل نیست زیرا ذات حمل
اگر چه عده دارد ولی عده او بنص آیه شریفه:
تا وضع حمل است، بلی هر گاه وضع حمل پیش از مدت عده غیر حامل باشد ملاك «1» وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ
انقضاء مدت غیر حامل است 1- سوره طلاق آیه 4
ص: 456
باین معنی که عدّه حامل ابعد الاجلین میباشد، و تربص بمعنی صبر کردن و خودداري نمودن است که عبارت از عده نگاه داشتن
میباشد و قروء جمع قرء است و این وزن جمع اگر چه براي کثرت است و مناسب ثلاثۀ جمع قلت است که اقراء باشد لکن بمناسبت
لفظ مطلقات که شامل جمیع زنهاي مطلقه میشود و بواسطه اینکه زن بعد از سه طلاق بائن میشود جمع کثرت آورد، و اقراء نیز مانند
قروء جمع کثرت است چنانچه در حدیث آینده است، و قرء از لغت اضداد است هم اطلاق بر حیض میشود چنانچه در حدیث است
»
دعی الصلاة ایّام اقرائک
یعنی نماز را ایام حیض ترك کن و هم اطلاق بر طهر میشود و بنا بر مذهب شیعه و جماعتی از عامه مراد از قرء در آیه شریفه طهر «
است بنا بر این ایام عده طلاق سه طهر است یکی طهري که در آن طلاق واقع میشود و پس از آن دو مرتبه حیض و دو مرتبه طهر
که حاصل شد همین که طهر سوم تمام شد و حایض گردید عده منقضی میگردد، و اقلّ مدت عده بیست و شش روز و دو لحظه
است با این فرض که طلاق در طهر غیر مواقعه واقع شود و یک لحظه پس از طلاق حائض گردد باقل مدت حیض که سه روز است
پس طاهر گردد باقل مدت طهر که ده روز است و دو مرتبه حائض شود باقل حیض و طاهر شود باقل طهر و پس از آن لحظه که
حائض گردید عده منقضی میگردد.
وَ لا یَحِ لُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ یعنی زنان مطلقه حامله روا نیست که حمل خود را مکتوم دارند زیرا عدّه آنان
باقیست تا وضع حمل و زوج در مدت حمل حق رجوع دارد و بر زن حرام است که حمل خود را کتمان کند چنانچه از حضرت
» صادق علیه السّلام در برهان صفحه 23 نقل نموده
فلا یحل لها ان تکتم حملها و هواي الزوج احق بها فی ذلک الحمل ما لم تضع
» و بعضی گفتند مراد از کتمان «
ما خلق اللَّه فی ارحامهن
کتمان حیض است ص: 457 «
و بعضی گفتند کتمان حیض و حمل هر دو است و در مجمع البیان این قول را به حضرت صادق علیه السّلام نسبت داده است.
إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یعنی مقتضاي ایمان بخدا و روز جزا اینست که حمل خود را کتمان نکند نه اینکه حرمت کتمان
صفحه 234 از 266
مشروط بایمان باشد وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً این حکم مختص بطلاق رجعی یعنی طلاق اول و دوم است
که شوهر حق دارد در ایام عده تا منقضی نشده رجوع نماید و امّا در طلاق بائن حق رجوع ندارد بلکه در بعض اقسام آن محتاج
بعقد جدید، و در بعض اقسام محتاج بمحلل است و در بعضی موقوف برجوع زوجه در بذل است که طلاق خلعی باشد و در بعضی
دیگر حرام مؤبد است و مقصود از جمله إِنْ أَرادُوا إِصْ لاحاً اینست که غرض زوج از رجوع اصلاح باشد نه اضرار بزوجه که اگر
غرض او اضرار باشد رجوع حرام است زیرا اضرار بمسلمان حرام میباشد و لو اینکه اگر رجوع نمود احکام رجوع بر آن بار میشود.
وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ یعنی حقوق زوجیت یک طرفی نیست بلکه همین طور که زوج حقوقی بر زوجه دارد زوجه نیز
حقوقی بر زوج دارد.
و حقوق زن بر مرد علاوه از مهر، عبارت از حق نفقه و کسوة و سکنی بمقدار معروف مطابق شئون او و تمکن مرد است و همچنین
حق مضاجعت و مواقعت و غیر اینها از حقوق مستحبه، و بر مرد است که لوازم زندگی زن از خدمت خانه و طبخ و خرید و لباس
شویی و کناسه و خیاطت و نحو اینها را فراهم کند و حق ندارد بزن در اینگونه امور تحکم نماید و حتی بچه داري و شیر دادن بچه
را حق ندارد از او مطالبه کند و زن میتواند براي آن مطالبه اجرت نماید.
اگر چه بر زن مستحبّ است که نسبت بکارهاي خود و شوهرش از خانه داري و بچهداري و شیر دادن و نحو اینها خود قیام کند.
ص: 458
و اما حقوق مرد بر زن اهمّ آنها اطاعت زن از شوهر است و زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود حتی خانه پدر و
مادر، که اگر بدون اجازه از خانه بیرون رود ملائکه آسمان او را لعنت میکنند تا برگردد.
و اعمال مستحبه مانند نماز مستحبی و روزه مستحبی و زیارت مستحبی و امثال اینها را نیز با نهی او نمیتواند بجا آورد و نسبت
بمقاربت و مواقعه هر موقع که شوهر بخواهد باید تمکین شود مگر اینکه عذر شرعی مانند حیض و احرام و روزه واجب و نحو اینها
داشته باشد و جایز نیست بدون اجازه شوهر در اموال او تصرف نماید و جایز نیست براي غیر شوهر زینت کند و با نامحرمان تماس
بگیرد و باید حفظ ناموس شوهر خود را بنماید و غیر اینها.
وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَ ۀٌ یعنی در عین حال که حقوق همانند بین زنان و شوهران برقرار نمود منزلت و مرتبت مردان را بر آنان نیز
» حفظ فرمود، و حتی از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود
«1» « لو کنت آمرا احدا یسجد لاحد لامرت المرأة ان یسجد لزوجها
» و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود
جاءت امرأة الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقالت یا رسول اللَّه ما حق الزوج علی المرأة فقال لها ان تطیعه و لا تعصیه و لا
تتصدق بشیء من بیته الا باذنه و لا تصوم تطوّعا الا باذنه و لا تمنعه نفسها و ان کانت علی ظهر قتب و لا تخرج من بیتها الا باذنه فان
خرجت بغیر اذنه لعنتها ملائکۀ السماء و ملائکۀ الارض و ملائکۀ الغضب و ملائکۀ الرحمۀ حتی ترجع الی بیتها فقالت یا رسول اللَّه
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم من اعظم الناس حقا علی الرجل؟ قال والداه، قالت فمن اعظم الناس حقا علی المرأه؟ قال زوجها، قالت أ
فما لی علیه من الحق مثل ما له علیّ؟
-1 مجمع و برهان، و ظهر قتب در حدیث دوم بمعنی پشت شتر است «2» « قال لا و لا من کل مائۀ واحده
-2 مجمع و برهان، و ظهر قتب در حدیث دوم بمعنی پشت شتر است
ص: 459
وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خداوند عزیز است یعنی غالب و حکیم است یعنی احکام و تشریعات او موافق حکمت و صلاح فرد و اجتماع
است.
صفحه 235 از 266
[سوره البقرة ( 2): آیه 229 ] .... ص : 459
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ
خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُ دُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُ دُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُ دُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
(229)
(طلاق دو بار است پس بر شوهر است نگاهداري از روي معروف و نیکی و یا رها نمودن با احسان و نیکی و روا نیست براي شما
که از آنچه بآنان دادهاید چیزي بگیرید مگر اینکه زن و شوهر بترسند که حدود الهی را بپا ندارند، پس اگر ترسیدید که زن و
شوهر حدود الهی را بپا ندارند با کی نیست بر آن دو در آنچه زن فدیه میدهد، اینها حدود الهی است پس از آنها تجاوز نکنید، و
کسانی که از حدود الهی تجاوز کنند، ایشان ستمکارانند الطَّلاقُ مَرَّتانِ مراد از این طلاق، طلاق رجعی است یعنی طلاقی که رجوع
براي زوج در عده جایز است دو طلاق است باین معنی طلاق دهد و رجوع کند و باز طلاق دهد و رجوع کند و در مرتبه سوم اگر
طلاق دهد دیگر حقّ رجوع ندارد، ولی در طلاق اول و دوم زوج مخیر است بین رجوع که مفاد جمله فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ است و
بین ترك رجوع و آزاد نمودن و رها کردن زن که مفاد جمله أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ میباشد و مراد از امساك بمعروف اینست که غرض
زوج از رجوع اضرار و اذیت بزوجه نباشد بلکه مقصود اصلاح و ائتلاف و سازش با یکدیگر باشد، که هر گاه غرض اضرار باشد
رجوع حرام است هر چند ص: 460
حق رجوع داشته باشد و مراد از تسریح باحسان اینست که طلاق را بحال خود رها کند تا عده منقضی گردد و البته باید مهر او را
تمام بدهد و در زمان عده نیز کسوة و نفقه و سکناي او را بمقدار معروف و تمکن خود بپردازد.
و تعبیر بمعروف و احسان بنحو تنکیر بر نوع معروف و احسان یعنی حد اعلاي او دلالت دارد نه مجرّد صدق معروف و احسان هر
چند درجه نازله آن باشد و تعبیر بمعروف در مورد رجوع و امساك، و باحسان در مورد تسریح و رهایی شاید براي این باشد که
رجوع یعنی تجدید الفت و اتحاد و مودت بسیار محبوب و ممدوح و مطابق عرف است ولی تسریح یعنی جدایی و فرقت چون
اقتضاي ضرورت است باید با احسان توأم باشد و رعایت حق زن بشود و ظلم و ستمی باو وارد نگردد و در بعض اخبار و تفاسیر
جمله تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ بطلاق سوم تعبیر شده چنانچه از کافی و تهذیب از حضرت صادق علیه السّلام و از تفسیر عیاشی از حضرت
ولی در تبیان و مجمع البیان از حضرت باقر و صادق (ع) بمعنی ترك نمودن زن در ایام عده تا اینکه «1» باقر و صادق روایت شده
عده منقضی گردد، تفسیر شده است.
وَ لا یَحِ لُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُ ذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً یعنی آنچه از مهر و غیر مهر بزن دادهاید حلال نیست چیزي از آن را از وي بگیرید
مگر در طلاق خلعی که زن از زوج تمکین نکند و از اطاعت وي بیرون رود و تقاضاي طلاق نماید که مفاد جمله استثنائیه است.
إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُ دُودَ اللَّهِ یعنی هر گاه با هم سازش نداشته و بترسند که بوظائف زناشویی عمل نکنند و از حدود و احکام
الهی تجاوز نمایند در اینصورت اگر زن چیزي از مال یا مهر خود را ببخشد و طلاق بگیرد بر زن و شوهر باکی نیست چنانچه مفاد
جمله بعد است. 1- آلاء الرحمن ص 206
ص: 461
فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُ دُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تعبیر بخوف براي اینست که هر گاه مظنه که موجب خوف شود پیدا
گردد کافی است و خطاب بجمع در این جمله (یعنی اینکه فرمود فان خفتم و نگفت ان خافا) اشاره باینست که خوف باید عقلایی
باشد که عقلاء و آشنایان و نزدیکان زن و شوهر بوضعیات آنها رسیدگی نموده و تشخیص دهند و تصدیق کنند که اینها با هم
نمیتوانند سازش نمایند.
صفحه 236 از 266
نه خوفی که از روي جدال و هوي و هوس پیدا شده و باندك موعظه و نصیحت برطرف میگردد پس هر گاه چنین خوفی حاصل
شود باکی بر زوج نیست در گرفتن فدیه و همچنین باکی بر زوجه نیست در دادن آن، و تعبیر بفدیه از اینجهت است که زن بواسطه
آن خود را از قید زوجیت مرد خارج مینماید.
و هر گاه زن فدیه دهد دیگر مرد حق رجوع در عده ندارد مگر اینکه زن از بذل فدیه رجوع کند که در اینصورت مرد حق رجوع
پیدا مینماید.
تِلْکَ حُ دُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها این حدود و احکامی که براي طلاق و دفعات آن و رجوع و فدیه گفته شده حدود الهی است از آن
تجاوز و تخلف ننمائید.
وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُ دُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ هر که از این حدود تخلف کند خواه مرد و خواه زن باشد ستمکار است هم ظلم بخود
نموده و هم ظلم بدیگران و حال ستمگران معلوم است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 230 ] .... ص : 461
اشاره
فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ
( اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 230
ص: 462
(پس هر گاه مرد زوجهاش را بطلاق سوم طلاق دهد دیگر بر او روا نیست تا اینکه زوج دیگري او را نکاح کند پس اگر آن زوج
دیگر او را طلاق داد باکی بر آن زوج اول و زن نیست که بزناشویی مراجعت کنند اگر اطمینان دارند که حدود الهی را بپا میدارند
اینها حدود الهی است که براي گروهی که میدانند بیان میفرماید) فَإِنْ طَلَّقَها مراد از این طلاق طلاق سوم است بنا بر تفسیري که
گذشت درباره (تسریح باحسان) که مقصود واگذاردن زن در حال عده است تا عده او منقضی شود، ولی بنا بر تفسیري که مراد به
تسریح باحسان طلاق سوم باشد این جمله بیان و شرح تسریح باحسان است.
فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ یعنی بعد از طلاق سوم دیگر حق رجوع براي مرد نیست و پس از انقضاء عده هم نمیتواند
او را بعقد جدید تزویج کند و این زن براي این مرد حلال نیست.
حَتَّی تَنْکِ حَ زَوْجاً غَیْرَهُ تا وقتی که مرد غیر از او وي را نکاح کند و این زوج دیگر را بمحلل تعبیر مینمایند و بمقتضاي مذهب شیعه
این زوج دیگر باید پس از انقضاء عده او وي را بعقد دائمی در آورد و با وي وطی کند چنانچه کلمه تنکح بر این دلالت دارد چون
اصل نکاح بمعنی وطی است و سپس او را طلاق دهد و عده طلاق منقضی گردد تا زوج اول بتواند او را ثانیا تزویج کند، ولی بنا بر
قول بعضی عامه مجرّد عقد کافی است و وطی هم لازم نیست، و بمجرد طلاق، زوج اول میتواند او را تزویج کند زیرا زن غیر
مدخوله عده ندارد.
فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا یعنی هر گاه زوج دوم او را طلاق داد باکی بر آن زوج اول و زن نیست که بیکدیگر
برگردند، و این رجوع غیر از رجوع در عده است که در دو طلاق اول بود زیرا آن تنها حق زوج بود و در أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 463
اینجا نسبت رجوع بهر دو داده شده یعنی محتاج برضایت طرفین است بلکه رضایت زوجه اهمّ است زیرا او طرف ایجاب است که
رکن اعظم عقد است.
صفحه 237 از 266
و نیز در آن رجوع احتیاج بعقد جدید نبود ولی در اینجا عقد جدید لازم دارد. إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ در اینجا تعبیر بظنّ فرموده
و در آیه قبل تعبیر بخوف، که متعلق آن امر زیانآور و مضرّ بود که عبارت از مخالفت وظائف زناشویی باشد ولی در اینجا متعلق
آن امر نافع و مطلوب است که اقامه وظائف زن و شوهري و انجام دستورات الهی باشد از اینجهت بظنّ یعنی رجاء و امید باتیان آنها
تعبیر فرمود، و مراد از اقامه حدود الهی عمل بوظائف زوجیّت است که مرد حقوق زن را رعایت کند و زن حقوق مرد را مراعات
نماید.
تِلْکَ حُ دُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ این احکام طلاق حدود الهی است که براي گروه دانایان بیان میفرماید و اختصاص بیان بقوم
عالمین نه از اینجهت است که این احکام مخصوص بآنهاست بلکه از اینجهت است که عالم از نتیجه و ثمره احکام الهی برخوردار
میشود و جاهل بهره از آنها نمیبرد و گرنه احکام الهی بین عالم و جاهل مشترك است چنانچه این معنی درباره آیه هُديً لِلْمُتَّقِینَ نیز
گفته شد.
دو تنبیه
تنبیه اول: مقتضاي مذهب شیعه و ظاهر آیه شریفه اینست که سه طلاق باید در سه مجلس باشد یعنی طلاق بدهد و رجوع کند و دو
مرتبه طلاق بدهد و رجوع نماید و مرتبه سوم که طلاق دهد دیگر نمیتواند رجوع کند ولی بعضی عامه سه طلاق را در یک مجلس
و بگفتن طلقتک ثلاثا کافی میدانند و دلیل ما اولا ظاهر آیه است زیرا طلاق عبارت از قطع علقه زوجیّت است و تا زوجیتی نباشد
طلاق محقق نمیشود بنا بر این هر طلاقی باید مسبوق بیک ازدواجی باشد تا تعدد در او ص:
464
صدق کند و گرنه بگفتن اینکه ترا سه بار طلاق دادم در خارج یک قطع زوجیت بیشتر تحقق پیدا ننموده و وقتی سه طلاق محقق
میشود که سه زوجیت را قطع کند و ثانیا اخبار بسیاري است که از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین در اینمورد
رسیده و جاي تفصیل این مطلب در کتب فقهیه است.
تنبیه دوم: ظاهر آیه اینست که اختیار طلاق و رجوع با زوج است و اختیار ازدواج با زوج و زوجه است و ولیّ زوجه نمیتواند طلاق
» دهد یا رجوع کند چنانچه نص اخبار است
الطلاق بید من اخذ بالساق
و ولی زوجه هم نمیتواند تزویج کند لکن در دو مورد استثناء شده یکی اگر زوج یا زوجه صغیر باشند ولیّ میتواند فقط ازدواج .«
نماید، و دیگر اگر زوجه باکره باشد احتیاط اینست که اذن پدر مراعات شود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 231 ] .... ص : 464
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ
نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِ ذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَۀِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
( اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 231
(و هر گاه زنان را طلاق دادید و بمدّتشان رسیدند پس آنها را به نیکی نگاه دارید یا بنیکی رها کنید و بمنظور ضرر رسانیدن آنها
را نگاه ندارید تا اینکه تجاوز و ستم کنید و کسی که چنین کند بخود ستم نموده و آیات خدا را مسخره نگیرید و یاد کنید نعمت
خدا را بر خودتان و آنچه بر شما از کتاب و حکمت نازل فرمود که شما را بآن پند میدهد و خدا را نگاه دارید و بدانید که محققا
خداوند بهمه چیز داناست) ص: 465
صفحه 238 از 266
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ بیان و توضیح جملات آیات قبل است یعنی هر گاه زنان خود را طلاق دادید.
فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ مراد از اجل مدت عده است و مراد ببلوغ اجل انقضاء مدت نیست زیرا اگر مدت منقضی شود دیگر حق رجوع ندارد
بلکه مراد اشراف و نزدیک شدن بانقضاء اجل و مدت عده است که زوج مخیّر است میتواند رجوع کند و میتواند طلاق را بحال
خود رها کند.
و در زمان عده بسیاري از احکام زوجیّت باقی است مانند وجوب نفقه و کسوة و سکنی، و اگر زوج سه زن عقدي دائمی دیگر
داشته باشد نمیتواند زن دیگر بگیرد تا عده او تمام شود و اگر زوج بمیرد زنی که در عده است ارث میبرد و بالجمله علاقه زوجیت
در ایام عده بکلی منقطع نمیگردد.
فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اگر رجوع نمودید پس مطابق معروف یعنی حکم عقل و دستور شرع آنها را نگاهداري کنید و بحقوق آنها
رسیدگی نمائید و معروف مقابل منکر است یعنی آنچه پسندیده عقل و شرع باشد.
أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و اگر رجوع ننمودید تا عده منقضی شد باز با نیکی و معروف با آنها رفتار نمائید همه حقوق ایام عده را باو
بپردازید بلکه احسان بیشتري درباره او روا دارید تا مدتی که شوهر دیگري پیدا نکرده در مضیقه و سختی نباشد و معناي تسریح
بمعروف همین است که پسندیده عقل و شرع باشد وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا یعنی رجوع شما بقصد ضرر رسانیدن بزوجه نباشد
که بخواهید بدینوسیله تعدي و ستم و دشمنی با آنها کنید که این حرام است و عذاب و عقوبت شدید دارد.
وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ کسی که غرضش از رجوع ظلم و اذیت باشد بخود ستم نموده زیرا خود را در معرض عذاب الهی
در آورده و هر معصیتی ص: 466
ظلم بنفس است و اگر ستم به بندگان خدا باشد علاوه بر ظلم بنفس ظلم بغیر نیز هست و اگر مظلوم ضعیف و بیچاره و بیپناه باشد
گناه آن اشدّ است و عقوبت آن مضاعف خواهد بود.
وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً دستورات الهی و احکام شرع را بازیچه نگیرید که از ظواهر آنها سوء استفاده نمائید و مصالح عالیه آنها
که براي حفظ نظام اجتماع و جلوگیري از مفاسد آنست پشت سر اندازید وَ اذْکُرُوا نِعْمَۀَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ متذکر باشید که خداوند نعمتی
عظیم بشما عنایت فرمود که الفت و محبت بین زن و مرد برقرار نمود و آن دو را در امور زندگی یار و معین یکدیگر گردانید و
دستورات و وظائفی براي آنها مقرّر فرمود که سعادت دنیا و آخرت خود را بوسیله آنها تأمین نمایند.
وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُ مْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَ ۀِ ما موصوله عطف به نعمۀ اللَّه است یعنی متذکر باشید آنچه از آیات قرآن و مطالب
حکمتآمیز آن و احکام و وظائف شرعیه که ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست براي شما نازل فرمودیم یَعِظُکُمْ بِهِ خداوند شما
را پند و اندرز میدهد و با لسان وعظ با شما سخن میگوید.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ پند بگیرید و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که خداوند بهمه چیز داناست و از قلوب
و ضمیر و سرّ شما آگاه است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 232 ] .... ص : 466
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُ لُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ
( بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ( 232
ص: 467
(و هر گاه زنان را طلاق دادید و عده آنها بسر آمد پس مانع نشوید که با ازدواج خود نکاح کنند هر گاه میان آنها از روي معروف
تراضی شود و از یکدیگر راضی شوند، باین دستور پند میگیرد کسی که بخدا و روز بازپسین ایمان میآورد این دستور شما را بهتر
صفحه 239 از 266
از اخلاق رذیله و عیوب نفسانی تزکیه و تطهیر مینماید و خدا میداند و شما نمیدانید) وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ این خطاب
متوجه با ازواجی است که زنان خود را طلاق دادهاند و عده آنها بسر رسیده و آزاد گشتهاند.
فَلا تَعْضُ لُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ عضل را همه مفسرین بمعناي منع تفسیر نمودهاند یعنی مانع نشوید و در اینکه خطاب در فَلا
تَعْضُلُوهُنَّ بچه کسانی است بین مفسرین اختلاف است.
بعضی گفتند که مخاطب همان ازواجند چون ممکن است زوج بسا از روي عناد و دشمنی با زوجه، او را طلاق دهد و باو ابلاغ
نکند و او را بلا تکلیف نگاه دارد و از اینجهت نتواند آن زن بدیگري ازدواج نماید و آیه شریفه از این عمل نهی میفرماید ولی این
تفسیر صحیح نیست زیرا کلمه ازواجهن مشعر است بر اینکه مراد نکاح با همان زوج سابق است، و ترك ابلاغ زوج و طول مدت
عده مانع از این معنی نیست.
و بعضی گفتند خطاب باولیاء زن است که پس از انقضاء عده اگر بین زوج و زوجه الفتی پیدا شد و خواستند دو مرتبه بعقد جدید
با هم وصلت نمایند مانع نشوید، و از این بیان خواستند نتیجه بگیرند که ولایت عقد با اولیاء زوجه است و این تفسیر نیز صحیح
نیست، زیرا اولا ذکري از اولیاء زن در تمام آیات نیست تا مورد خطاب قرار گیرند و ثانیا بر فرض اینکه خطاب بآنها باشد دلیلی بر
ولایت بر عقد ندارد اگر دلیل بر خلاف نباشد و تحقیق در تفسیر آیه اینست که ص: 468
خطاب بمؤمنین است و مراد بستگان و فامیل زن میباشند و اصل عضل به معنی دشواري و سختی باشد چنانچه مرض صعب و درد
بیدرمان را داء عضال گویند و زنی که مشکل بزاید گویند (عضلت المرأة) و مسئله مشکل و دشوار را معضله گویند، و مقصود
اینست که هر گاه زن با شوهرش که او را طلاق داده خواست دو مرتبه وصلت کند در کار آنها اشکال تراشی نکنید و امر را صعب
و مشکل ننمائید و از روي لجاج و عناد و دشمنی با مرد، زن را منصرف ننمائید، چنانچه این روش دأب و دیدن اکثر مردم است که
اگر مردي زنش را طلاق داد و بعد پشیمان شد و خواست دو مرتبه با او نکاح کند بستگان و خویشان زن او را منصرف نموده و با
سخنانی که حس بدبینی و بدگمانی او را تهیج میکند از این عمل باز میدارند.
لذا آیه شریفه از این عمل مؤمنین را منع میفرماید و دستور میدهد که با ترغیب و تحریص آنان همان پیوند سابق را که از هم
گسیخته دو مرتبه به پیوندند و الفت سابقه را تجدید نمایند که از لحاظ تزکیه نفس بهتر است.
إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ هر گاه خود شوهران و زنان از یکدیگر راضی شوند و بنا گذارند که حقوق یکدیگر را رعایت کنند.
ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ خطاب ذلک متوجه برسول اکرم است نظر به اینکه مواعظ الهیه از طرف او
بمؤمنین ابلاغ میشود و اختصاص پند گرفتن مؤمنین بخدا و روز جزا براي اینست که اتعاظ لازمه ایمان است و شخص با ایمان
نصایح الهی را میپذیرد و بآن عمل میکند.
ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ در این منع نکردن از رجوع و ازدواج یا رجوع زوج و زوجه طهارت و پاکیزگی بیشتري است زیرا رجوع
از جدایی بالفت است و نظر بسابقه معاشرتی که با هم داشتهاند براي طرفین بی عیبتر و ص:
469
سالمتر است و از لحاظ تربیت و اخلاق پاکیزهتر و براي حفظ حیا و عفت بهتر است.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ خداوند بمصالح عباد آگاه است ولی شما از آن بی خبرید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 233 ] .... ص : 469
وَ الْوالِداتُ یُرْضِ عْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ
إِلاَّ وُسْعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ
صفحه 240 از 266
عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
(233)
(و مادران اولاد خودشان را دو سال تمام شیر دهند، آنکه بخواهد تمام شیر دهد و روزي و جامه مادران باندازه معروف بر کسانی
است که فرزند براي آنها زائیده شده، هیچ نفسی جز باندازه گنجایش و طاقت او تکلیف نمیشود، مادر بفرزندش زیان نرساند، و
آنکه فرزند براي او زائیده شده (پدر) نیز بفرزندش زیان وارد نکند، و بر گردن وارث پدر نیز همین وظیفه است، پس اگر از روي
تراضی و مشورت پدر و مادر اراده فصال نمودند باکی بر آنها نیست و اگر بخواهید براي فرزندانتان دایه بگیرید که آنها را شیر
دهند بزه بر شما نیست هر گاه تسلیم کنید باندازه معروف آنچه دادهاید و از نافرمانی خدا بپرهیزید بدرستی که خدا بآنچه میکنید
بیناست) وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ ظاهر این جمله وجوب ارضاع ص: 470
مادر است لکن مشهور و معروف بین علماء است که ارضاع طفل بر مادر واجب نیست بلکه خلافی در این مسئله نمیباشد، و این
جمله اگر چه بلسان خبر میباشد ولی در مقام امر است و دلالت بر وجوب آن آکد از امر است، لکن بواسطه قرائن داخلی و خارجی
از ظاهر آن صرف نظر شده و بر استحباب حمل شده است.
امّا قرائن داخلی جملاتی است که بعد از این جمله ذکر شده مانند جمله:
لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ و جمله عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ و جمله لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها و جمله وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ و
جمله وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا که بیان هر یک بیاید.
و قرائن خارجی اخباري است که در این مورد رسید مانند خبري که سلیمان بن داود از حضرت صادق علیه السّلام از رضاع میپرسد
» حضرت میفرماید
.«1» « لا تجبر المرأة علی ارضاع الولد
و بعضی تفصیل دادهاند که اگر خود ولد مالی دارد، از آن مال مرضعه براي او بگیرند و گرنه بر پدر از باب وجوب نفقه ارضاع او
واجب است و اگر پدر معسر و تنگدست باشد بر مادر ارضاع واجب است مگر اینکه مرضعه پیدا شود که رایگان طفل را شیر دهد
چنانچه نفقه طفل در صورت مفروض بر مادر واجب است.
لکن این تفصیل تمام نیست زیرا اولا وجوب انفاق از حیث واجب النفقه بودن و مسئله ارضاع از حیث مادر بودن دو امر است، و
ثانیا ممکن است در اینصورت مادر اجرت دهد و مرضعه بگیرد.
و بعضی تفصیل دیگر داده که لبا یعنی شیر اول ولادت بر مادر واجب است چون حفظ ولد منوط بآنست و شیر دادن بعد از لبا بر او
واجب نیست. 1- مجلد سیم وسائل کتاب نکاح باب 68
ص: 471
و این تفصیل نیز تمام نیست زیرا اولا حفظ نفس ولد منوط بلبا نیست چنانچه کثیرا مشاهده شده است و ثانیا حفظ نفس محترمه بر
بعضی استدلال نمودهاند که ارضاع دو « حولین کاملین » همه افراد مسلمین واجب است و مادر در اینجهت خصوصیتی ندارد و بکلمه
سال تمام واجب است و همچنین بآیه شریفه:
بضمیمه حدیث وارد بر اینکه اقلّ حمل شش ماه است. «1» وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً
لکن مشهور بین علماء اعلام اینست که حولین کاملین حدّ کامل ارضاع است و اقلّ آن بیست و یک ماه است که با نه ماه که مدت
حمل در اغلب زنان است سی ماه میشود.
و بر طبق این از سماعۀ از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:
«2» « الرضاع احد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور »
صفحه 241 از 266
» و از عبد اللَّه ابن صباح از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود
«3» « الفرض فی الرضاع احد و عشرون شهرا
بلکه از خود آیه این معنی ممکن است استفاده شود زیرا میفرماید لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ یعنی کسی که حدّ کامل ارضاع را اراده
کند باید دو سال شیر دهد بنا بر این حولین کاملین حدّ کامل است نه حدّ واجب و امّا زائد بر دو سال را بعضی جایز دانسته بدون
اینکه مادر حق اجرتی بر آن زائد داشته باشد و بعضی حرام دانسته و جزو خبائث شمردهاند و مشهور یکی دو ماه را براي صعوبت
فطام تجویز نمودهاند.
وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مراد از المولود له پدر است زیرا فرزند در معظم احکام حبوتی ملحق بپدر است یعنی
در مدت ارضاع بر پدر است که نفقه و کسوة مادر را بدهد خواه بزوجیت او باقی باشد یا مطلقه شد باشد 1- سوره احقاف آیه 14
-2 مجمع البیان
-3 وسائل مجلد سیم باب 70 کتاب نکاح [.....]
ص: 472
چه بطلاق رجعی و چه بطلاق بائن و مادر در هر صورت میتواند مطالبه اجرت بر ارضاع کند.
و گرنه رزق و کسوة زوجه جزء نفقات واجبه بر زوج است و اختصاص بحالت ارضاع و غیر آن ندارد و قید بِالْمَعْرُوفِ مشعر بر
اینست که آنچه متعارف است میتواند مطالبه کند و زائد بر آن را حق ندارد.
لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها هر نفسی باندازه تمکن و طاقت او تکلیف شده، پدر باندازه تمکنش باید رزق و کسوه مرضعه را بدهد و
به مقدار بیش از آن مکلف نشده است.
لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ مضاره از باب مفاعله است و این باب اگر چه اغلب بین اثنین است ولی در این مقام (مانند
بسیاري از موارد دیگر) در این معنی استعمال نشده و بمعنی اضرار است و ممکن است مراد این باشد که مادر حق ندارد بولد خود
ضرر برساند بواسطه امتناع از ارضاع در صورتی که پدر اجرت بر آن دهد و همچنین پدر حق ندارد بولد خود ضرر زند بواسطه منع
از ارضاع یا ندادن اجرت بر ارضاع و امثال اینها، و مصادیق اضرار مادر و پدر بر اولاد بسیار زیاد است که در فقه متعرضند و باء در
بولدها و بولده بنا بر قولی زائد است ولی بنا بر مشرب تحقیق که حرف زائد در قرآن نمیباشد براي تقویت است.
و ممکن است باء بولدها و بولده براي سببیت باشد و مراد ضرر رسانیدن مادر بپدر باشد بمنع او از مواقعه بواسطه خوف از حمل و
ضرر رسانیدن پدر بمادر باشد بامتناع از مواقعه بواسطه حمل و کم شدن شیر یا فقدان آن و ممکن است أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 473
ضرر رسانیدن بمادر منع او از حق الحضانه باشد یعنی با اینکه او راغب است طفل را شیر دهد و نگاه دارد از او بستانند و بدایه دهند
و ضرر رسانیدن بپدر این باشد که مادر با اینکه فرزند با او خو گرفته او را پیش پدر اندازد و گوید براي او دایه بگیر و بر طبق
معانی بالا اخباري هم وارد شده است مانند حدیث حماد بن عثمان از حلبی از ابی عبد اللَّه (ع) و حدیث ابی الصباح کنانی از ابی
عبد اللَّه و حدیث مروي از کافی و احادیث مرویه از تفسیر علی بن ابراهیم و احادیث مرویه از تفسیر عیاشی که ذکر آنها موجب
تطویل کلام میشود و جمع بین آنها باینست که گفته شود در آیه نهی از مطلق مضاره نموده چه ضرر رسانیدن مادر بر ولد یا والد
باشد و چه ضرر رسانیدن پدر باشد بر ولد یا والده در هر یک از موارد مذکوره.
وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ در کلمه وارث بین مفسرین اختلاف است، بسیاري از آنها گفتند مراد وارث طفل است که اگر طفل بمیرد
ارث او را میبرد یعنی بر همان کسی که اولی بمیراث طفل است، همین وظیفه است که بر پدر واجب بود از تعهد کودك و اجرت
رضاع و نحو آن هنگامی که کودك را پدر نباشد و این معنی صحیح نیست زیرا حق حضانت با پدر و مادر است و حق ولایت با
صفحه 242 از 266
پدر یا جد پدري و اگر پدر نباشد بر جدّ پدري و اگر جد پدري نداشته باشد بر قیّمی که پدر یا جدّ پدري معین کردهاند و اگر آنها
قیم تعیین نکردهاند بر حاکم شرع یا شخص منصوب از جانب حاکم شرع است و اگر او نباشد بر عدول مؤمنین است و براي مطلق
وارث نه حق حضانت هست نه حق ولایت.
بلکه مراد وارث پدر است که اگر پدر بمیرد بر سایر ورثه پدر که عبارت از ابوین میّت یعنی جدّ و جدّه طفل و سایر اولاد میّت
یعنی برادران و خواهران و زوجه میّت غیر از مادر طفل میباشند همان وظیفه که بر پدر واجب بود بر آنها أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 474
واجب است و باید کسوة و نفقه که بر پدر بود که براي اجرت ارضاع بدهد آنها نیز بمادر بدهند و حق ندارند طفل را از مادر
بگیرند در صورتی که راغب باشد او را نگاهداري کند و شیر دهد.
» و این معنی از بسیاري از اخبار استفاده میشود مانند خبري که کافی از حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
.« علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امّه فی الرضاعۀ
» و مانند حدیث کنانی که در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود
و علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امه فی رضاعه
و مانند خبري که از تفسیر علی بن ابراهیم روایت شده که فرمود
و علی الوارث مثل ذلک لا تضارّ المرأة التی لها ولد و قد توفی زوجها فلا یحل للوارث ان یضارّ ام الولد فی النفقۀ.
و از تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از احد صادقین روایت شده که فرمود
و علی الوارث مثل ذلک هو فی النفقۀ
» و از ابی الصباح از حضرت صادق علیه السّلام است
لا ینبغی للوارث ان یضارّ المرأة فیقول لا ادع ولدها یأتیها و یضارّ ولدها ان کان لهم عنده شیئی و لا ینبغی له ان یقتر علیه
و غیر اینها از اخبار دیگر و همین اخبار شاهدي قوي است بر تعمیمی که ذکر شد. «
فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فصال بمعنی فطام و از شیر باز گرفتن است و مراد از این فطام، قبل از
پدر و مادر تراضی نموده و « چنانچه گذشت » تمامیت دو سال است مثل اینکه بعد از بیست و یک ماه که حد اقل ارضاع است
صلاح طفل را در این دیدند که او را از شیر باز دارند مانعی بر آنها نیست.
و مفهوم این جمله اینست که اگر یکی از آنها راضی نشود یا بر طفل ص: 475
ضرري متوجه باشد قبل از اتمام حولین کاملین فطام جایز نباشد.
وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِ عُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ یعنی اگر خواستید براي طفل مرضعه غیر از مادر بگیرید، یا بواسطه اباء مادر از
ارضاع طفل، یا رضایت مادر در ارضاع مرضعۀ، یا بواسطه اینکه متبرعی پیدا میشود که طفل را شیر دهد و یا مرضعه باقل از اجرت
المثل بچه را شیر دهد و مادر حاضر بتبرع یا باقل از اجرت المثل نباشد.
إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ یعنی آنچه براي اجرت شیر دادن با مرضعه قرار داد میکنید باید باو بدهید و اگر قراردادي نشده اجرت
المثل باید باو داده شود و مراد از معروف همین است که شما کمتر از اجرت المثل باو ندهید مگر برضایت او، و او نیز حق مطالبه
بیشتر از اجرت المثل ندارد مگر اینکه قبلا قرارداد شده باشد.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِ یرٌ دستورات الهی را رعایت کنید و بر خلاف آنها رفتار ننمائید و آنچه موجب ضرر طفل
یا اضرار بمادر از طرف پدر و یا اضرار بپدر از طرف مادر یا اضرار وارث بمادر یا طفل، و یا کوتاهی در اداء حق مرضعه باشد از
آن اجتناب کنید، و بدانید که خداوند از نیات و کارهاي شما و از ظاهر و باطن شما با خبر است و همه اعمال و رفتارتان نزد او
صفحه 243 از 266
آشکارا، و نسبت بهمه آنها بیناست.
[سوره البقرة ( 2): آیه 234 ] .... ص : 475
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ
( بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ( 234
(و کسانی که از شما مردان میمیرند و زنان خود را وا میگذارند، این زنان ص: 476
چهار ماه و ده روز بخود انتظار کشند پس هنگامی که مدت آنها بسر رسید باکی بر شما نیست در آنچه آن زنها از روي معروف
درباره خود میکنند و خدا بآنچه میکنید با خبر است) وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً توفی بمعنی اخذ بقوّة و از ماده وفاء
است و در آیه شریفه خطاب بحضرت عیسی (ع) (انی متوفیک و رافعک الی) بمعنی گرفتن از دست یهود و بردن او بآسمانهاست،
و موت را وفات و مرده را متوفی گویند بواسطه اینکه روح او قبض میشود و ملک الموت را از اینجهت قابض ارواح میگویند.
و آیه شریفه راجع بعدّه وفات است که اگر زنی شوهر او بمیرد باید چهار ماه و ده شبانه روز عدّه نگه دارد و درین مدت براي
احترام متوفی شوهر نکند و مقتضاي اطلاق آیه اینست که در نگاه داشتن عده وفات بین مدخوله و غیر مدخوله، صغیره و کبیره
یائسه و غیر یائسه، حرّه و امه، حامل و غیر حامل فرق نباشد، بلی در حامل اگر حملش بیشتر از چهار ماه و ده روز طول بکشد باید تا
وضع حمل عده نگهدارد ولی اگر قبل از این مدت وضع حمل کند لازم است این مدت را رعایت نماید و باصطلاح عده وفات بر
حامل ابعد الاجلین است و این آیه ناسخ آیه است که بعد از چند آیه دیگر بیان میفرماید: وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً
وَصِ یَّۀً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ که دلالت دارد بر اینکه عدّه وفات یک سال تمام است چنانچه در روایت ابی بصیر
است که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال میکند از قول خداوند که میفرماید:
مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ حضرت میفرماید
(منسوخۀ نسختها یتربصن بانفسهن اربعۀ اشهر و عشرا و نسختها آیۀ المیراث)
و از این خبر استفاده میشود که آیه مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ قبل از این آیه نازل شده و این یکی أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 2، ص: 477
از ادلّهایست بر اینکه تنظیم آیات قرآن بترتیب نزول آن نشده است چنانچه در مقدمه متذکر شدیم و از واجبات مهمه بر زنانی که
شوهرانشان میمیرند و عده وفات نگاه میدارند اینست که در ایام عده ترك زینت کنند باجماع علماء و اخبار مستفیضه، به اینکه
لباس زینت نپوشند و عطر نزنند و سرمه نکشند و ابرو نگذارند و صورت را آرایش نکنند و از خانه بیرون نروند مگر براي اداء حقی
یا غسل واجبی یا حجّ واجب یا اخذ احکام واجبه و امثال اینها، آنهم در شب بروند.
و اما تفسیر آیه، یعنی کسانی که از شما مردان میمیرند و زنهایی میگذارند چه صغیره و چه کبیره و چه مدخوله و چه غیر مدخوله
حتی مطلقه رجعیه که در حکم زوجه است، و چه در وطن و نزد زوجه بمیرند و چه در سفر و جداي از او، بلکه اگر در سفر بمیرند
مدّت عده وفات از زمانی است که خبر بزن میرسد نه زمان فوت او.
یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً باید انتظار بکشند و حبس نفس کنند تا چهار ماه و ده روز، و مراد چهار ماه هلالی تمام است و
تعبیر به عشر بدون عشرة بمناسبت اینست که مراد شب است و البته روز هم داخل در آنست یعنی ده شبانه روز، و اختلافی است که
اگر زوج در اثناء ماه بمیرد آیا بقیه ماه را باید جزو عده حساب نموده و از ماه پنجم کسر گذارد و یا اینکه در حساب نیاورد و ظاهر
و مطابق با احتیاط اینست که اگر آن بقیه ده روز باشد جزو ده روز حساب کنند و چهار ماه تمام دیگر صبر کنند و اگر کمتر از ده
روز باشد در حساب منظور ندارند و اگر بیشتر از ده روز باشد زیاده از ده روز را حساب نکنند.
صفحه 244 از 266
فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ پس زمانی که مدت عده تمام شد ص: 478
و بسر رسید مانعی نیست بر مردان که آنها را خطبه یا ازدواج کنند و بر خود زنها که شوهر یا زینت کنند و خطاب در علیکم
بمسلمین است رجالا و نساء فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ در آنچه درباره خود انجام میدهند از نکاح یا زینت یا رغبت در نکاح
مادامی که از حد معروف و میزان شرع خارج نشوند و مرتکب اعمال خلاف شرع نگردند.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ خداوند از آنچه شما میکنید آگاه است و از جزئیات کارهاي شما و اسرار پنهانی شما با خبر است و خبیر از
صفات ذاتیه حق و برگشت آن بعلم یعنی عالم بوقایع و اموري است که در عالم تحقق پیدا میکند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 235 ] .... ص : 478
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْ تُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَۀِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِ  را إِلَّا أَنْ
تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
( غَفُورٌ حَلِیمٌ ( 235
(و باکی بر شما نیست در آنچه کنایه میکنید بآن از خواستگاري زنان یا در نفسهاي خود پنهان میکنید، خداوند میداند که شما آن
زنان را یاد میکنید ولی در پنهانی با آنان مواعده نکنید جز اینکه سخن نیکو بگوئید و بر بستن نکاح عازم نشوید تا نوشته مدتش
برسد (عده مدتش تمام شود) و بدانید که خداوند آنچه در نفسهاي شماست میداند پس از نافرمانی او حذر کنید و بدانید که
خداوند آمرزنده و بردبار است) وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْ تُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَۀِ النِّساءِ تعریض مقابل تصریح أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 479
است چنانچه کنایۀ نیز مقابل تصریح است و فرق کنایه با تعریض اینست که در کنایۀ تشبیه و استعاره بکار برده میشود ولی در
تعریض مطلب دیگري گفته میشود که غرض از آن اشاره و تلویح بمعنی مورد نظر است مثلا اگر بخواهد کسی را بصفت بخل
معرفی کند گاهی میگوید فلان بخیل است، این را تصریح گویند و گاهی میگوید فلان گوگرد فرنگی است یا نم پس نمیدهد
این را کنایه گویند و گاهی میگوید الحمد للَّه من بخیل نیستم یا واقعا بخل بد صفتی است و غرضش اینست که فلان بخیل است
این را تعریض گویند پس تعریض تضمین کلام است بچیزي که دلالت بر مراد کند بدون ذکر مراد، و کنایه ذکر مراد است بعبارتی
که معنی آن اصلا مراد نیست.
و تعریض بنکاح زنهایی که در عده هستند باینست که سخنانی گفته شود که تلویحا متضمن خواستگاري آنها باشد مثل اینکه گفته
شود من در صدد گرفتن زنی هستم که داراي این صفات باشد، و یا بگوید واقعا شما زنی بسیار نیکو و نافعی براي شوهر بودید، و
یا بگوید اخلاق و صفات و جمال شما بسیار مورد پسند است و امثال آنها که تلویحا دلالت دارد بر اینکه من مایلم با شما ازدواج
نمایم.
پس مفاد آیه اینست که باکی بر شما مردان نیست که بتعریض و تلویح خواستگار زنانی که در عده هستند بشوید و خطبۀ بمعنی
خواستگاري نکاح باشد و مراد از نساء زنانی هستند که در عده باشند.
أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ اکنان بمعنی اخفاء است یعنی باکی بر شما نیست که مایل بازدواج زنان معتده باشید ولی در دل پنهان داشته
و اظهار ننمائید. عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ خداوند میداند که شما رغبت خود را بازدواج با آنان اظهار خواهید کرد از جهت اینکه
دیگري بر شما سبقت نگیرد یا از جهت اینکه خاطر زنان شوهر مرده را بوجود کفالت کننده آسوده ساز بد أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 480
وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِ  را سرّ کنایه از جماع است یعنی صریحا با آنها وعده نکاح نکنید که بگوئید پس از انقضاء عده من شما را
صفحه 245 از 266
بزنی اختیار میکنم.
إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً مگر اینکه گفتار پسندیده موافق حیاء و مطابق شرع گفته شود که همان تعریض و تلویح به خواستگاري
باشد.
وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ منع از اجراء عقد نکاح است در ایام عده که مسلما عقد باطل است بلکه اگر دخول
نماید بر زوج ثانی آن زن حرام مؤبد است و اگر دخول واقع نشده باشد عقد در عده بمنزله خواستگاري است چنانچه مفاد اخبار
است، و در فقه در کتاب نکاح و طلاق فروع زیادي براي آن متعرض شدهاند و اجمال آن اینست که اگر دخول ننموده عده اول تا
زمان انقضاء آن باقی است و اگر دخول واقع شده، با علم بتحریم، دومی عده ندارد چون زناست و اگر از روي جهل بموضوع یا
جهل بحکم باشد وطی شبهه است و در اینصورت احوط و اقوي اینست که دو عده نگاه دارد یعنی پس از انقضاء عده اول یک
عده تمام براي ثانی نگاه دارد و تفصیل آن مربوط بفقه است.
و تعبیر از عده بکتاب یا از جهت تشبیه آن بدین مؤجل است که مکتوب میگردد و یا بمعنی فرض قرآن است یعنی آن مدتی که
در قرآن براي عده فرض شده بپایان برسد.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ تهدید از مخالفت حدود الهی و تجاوز از مرز شریعت است یعنی بدانید که خداوند
آنچه در بواطن و ضمائر شماست میداند بنا بر این از نافرمانی او حذر کنید.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ و نیز بدانید که اگر توبه کنید و بخدا بازگشت نمائید او آمرزنده است و در عقوبت تعجیل نمینماید
ص: 481
[سوره البقرة ( 2): آیه 236 ] .... ص : 481
لا جُناحَ عَلَیْکُ مْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُ وا لَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً
( بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ ( 236
(بزه بر شما نیست اگر زنان را طلاق دهید تا با آنها نزدیکی نکردهاید یا مهر آنها را معین ننموده باشید، پس آن زنان را متعه و بهره
دهید، بر توانگر باندازه وسع او، و بر تنگدست نیز باندازه وسع اوست، بهره دادنی مطابق معروف حق و سزاوار و ثابت است این بر
نیکوکاران) لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ این آیه راجع بطلاق غیر مدخوله و چنین زنی عده ندارد و بمحض وقوع
طلاق میتواند بدیگري تزویج کند، و مسّ کنایه از جماع و دخول است یعنی باکی بر شما نیست اگر زنان را طلاق دهید مادامی که
با آنها مجامعت ننمودهاید.
أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً فرض بمعنی تقدیر و تعیین است و فریضه بمعنی آنچه مقدر و معین شده میباشد أَوْ تَفْرِضُوا مجزوم بعطف بر
براي اینست که توهم نشود رفع جناح مشروط باجتماع هر دو (یعنی عدم مسّ و عدم فرض) است بلکه « او » لم تمسوا و عطف بکلمه
طلاق غیر مدخوله در حال فرض مهر و عدم فرض مهر بلا مانع است کانّه میفرماید: لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن
سواء فرضتم لهن فریضۀ او لم تفرضوا لهن فریضۀ ولی چون میخواست حکم مهر زنی را که قبل از دخول طلاق میدهند و حال آنکه
مهري هم براي او تعیین ننمودهاند بیان کند از اینجهت عدم مسّ و عدم فرض مهر را با هم ذکر نموده و حکم آن را بیان کرده
است.
فَمَتِّعُوهُنَّ تمتع بمعنی اعطاء متعه یعنی دادن چیزي که انسان از آن ص: 482
برخوردار و بهرهمند گردد و متاع و متعه عبارت از آن چیزي است که از آن برخوردار و بهرهمند میشوند و در اینجا بمعنی اعطاء
بهره بزنان مطلقه غیر مدخوله است که مهر آنان معین نشده که طلاق دهنده باید باندازه وسع خود و شئون زن مطلقه بدهد لذا
صفحه 246 از 266
میفرماید: عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ یعنی غنی متمکن باندازه وسع و فقیر و تنگدست بمقدار وسع و طاقتش تمتیع کند و
» از فقیه روایت شده که
انّ الغنی یمتع بدار او خادم و الوسط بثوب و الفقیر بدرهم او خاتم
و مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ متاعا یا مفعول است براي متعوهن و یا مصدر است براي تأکید آن و تمتیع بمعروف یعنی مطابق عرف و شئون «
طرفین که نه اسراف و زیاده روي شود و نه بخل و حق بري گردد.
حَ  قا عَلَی الْمُحْسِنِینَ حقا یا صفت براي متاعا است و یا مصدر محذوف العامل است یعنی متعه ثابت یا سزاوار است بر نیکوکاران، و
یا این تمتیع بر نیکوکاران ثابت و سزاوار گردیده است.
و در اینکه تمتیع زن مطلقه غیر مدخوله واجب است یا مستحبّ اختلاف است و این جمله اخیر ظاهر در استحباب است زیرا این
تمتیع را نوعی از احسان زوج نسبت بزن شمرده است.
و نظیر این آیه، آیه شریفه در سوره احزاب است که میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ
و امّا زن مطلقه غیر مدخوله که مهر او معین شده باشد باید نصف آن را بدهد چنانچه در آیه بعد از این آیه ذکر «1» سَراحاً جَمِیلًا
میشود. 1- سوره احزاب آیه 49
ص: 483
[سوره البقرة ( 2): آیه 237 ] .... ص : 483
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْ تُمْ لَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً فَنِصْفُ ما فَرَضْ تُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ
( تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 237
(اگر زنان را طلاق دادید پیش از آنکه با آنها نزدیکی کنید و حال آنکه براي آنان مهر معین نمودهاید پس نصف آنچه معین
کردهاید حق آنان است مگر اینکه زنان گذشت کنند یا آنکه عقد نکاح بدست اوست گذشت کند. و عفو و گذشت بتقوي
نزدیکتر است و فضل و احسان در میان خودتان را فراموش نکنید همانا خداوند بآنچه میکنید بیناست) آیه شریفه در بیان حکم قسم
دیگر از زنان مطلقه غیر مدخوله است یعنی آنهایی که مهرشان معین شده باشد چون مستفاد از جمله مَتِّعُوهُنَّ در آیه قبل بمقتضاي
اطلاقش اعطاء متعه است بزنان غیر مدخوله خواه تعیین مهر شده باشد یا نشده باشد و بمقتضاي این آیه زنان غیر مدخوله که
مهرشان معین شده باشد باید نصف مهرشان داده شود بنا بر این مورد آیه متعه منحصر میشود بزنان غیر مدخوله که مهر آنان معین
نشده باشد.
و آنچه بعضی توهم کردهاند که این آیه ناسخ آیه قبل است فاسد است زیرا تنافی بین این آیه و آن نیست بلکه آیه اول شامل دو
حکم است یکی رفع جناح از طلاق دادن مطلق زنان غیر مدخوله اعم از مفروضۀ الفریضه و غیر مفروضۀ و دیگر اعطاء متعه
بآنهاست و بمقتضاي اطلاق، عدم فرق بین آنهاست ولی این اطلاق را آیه شریفه مقید میفرماید بقوله تعالی وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ
أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْ تُمْ لَهُنَّ فَرِیضَۀً فَنِصْفُ ما فَرَضْ تُمْ و البته این حکم مختص بطلاق است ولی اگر زوج وفات کند باید تمام مهر
بزوجه داده شود اگر چه غیر ص: 484
مدخوله باشد چنانچه صریح اخبار مأثوره از ائمه اطهار است.
إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ مگر اینکه زوجه در صورتی که بالغه و رشیده و حره باشد از تمام نصف مهر که محقّ است یا بعض آن گذشت کند
در اینصورت بر زوج لازم نیست بدهد.
صفحه 247 از 266
أَوْ یَعْفُوَا الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ یا آن کسی که ولی و صاحب اختیار زوجه است و نکاح بدست او و بنظر او واقع شده از نصف مهر
یا بعضی از نصف گذشت کند و بنا بر مذهب شیعه الَّذِي بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ منحصر است بپدر و جدّ پدري و قیّمی که از طرف پدر
یا جدّ پدري تعیین شود و یا حاکم شرع و یا قیّمی که از طرف حاکم شرع براي صغیره یا غیر رشیده معیّن گردد یا کسی که زوجه
اختیار تامّه و وکالت مطلقه باو داده باشد.
و اما سایر اقارب زوجه مانند برادر و عم و دایی و غیره هیچگونه اختیاري ندارند و در بعض اخبار که از آنها ذکري شده یا بواسطه
قیمومیتی است که از طرف پدر یا جدّ یا حاکم دارند و یا بواسطه احترام و بزرگی و سرپرستی آنها نسبت بکوچکتران است و الا
هیچگونه ولایتی نه بر صغیره و نه بر بالغه دارند.
وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي این جمله دلیل بر استحباب عفو و ترغیب و تشویق بعفو است چون مهر در ازاي بضع است و در غیر
مدخوله زوج استفاده از بضع نکرده لذا بهتر اینست که زوجه هم از مهر گذشت کند.
وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ امر واجب بر طرفین، اداء نصف مهر از طرف زوج و عدم مطالبه زائد بر نصف از طرف زوجه است و فضل
عبارت از احسانهاي دیگر است که زوج علاوه بر نصف مهر نسبت بزوجه روا دارد و یا گذشتی است که زوجه از گرفتن نصف
مهري که حق اوست بنماید، و در این جمله خداوند همه مردم را عموما و چنین مرد و زنی را خصوصا برعایت فضل امر میفرماید.
ص: 485
أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ این جمله نیز در مقام ترغیب بفضل است که بندگان بدانند هر عمل خیري که انجام دهند خداوند میبیند و
بآن جزاي خیر میدهد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 238 ] .... ص : 485
( حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ ( 238
(بر همه نمازها و نماز میانه مراقبت کنید و براي خدا قیام کنید در حالی که اطاعت کنندهگانید) حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ محافظت و
حفظ بمعنی نگاهداري است و قوه حافظه را از اینجهت حافظه گفتند که مطالب را در ذهن انسان نگاهداري میکند.
و حفظ و نگاهداري هر چیزي بحسب آن چیز است مثلا حفظ مال باینست که آن را از تلف شدن و اسراف و دستبرد سارق
نگاهداري کنند و حفظ جان باینست که انسان خود را در معرض هلاکت و مرض و تصادم و نحو اینها قرار ندهد و حفظ ناموس
باینست که عفت و پاکدامنی را رعایت کند و از تماس با اجانب خودداري کند و حفظ دین باینست که اعتقادات خود را از زوال و
شک نگاه دارد و اخلاق و اعمال خود را بر وفق آنها قرار دهد و اما حفظ نماز بچند چیز است:
-1 اتیان نماز در وقت آن که اولا نمازها را در اوقات آن ترك نکند که تارك الصلاة محسوب شود زیرا عقوبت تارك الصلاة
بسیار سخت است بلکه ترك صلوة موجب کفر است و تارك صلوة از کسانی است که بیایمان از دنیا میرود و ثانیا نماز را در اول
وقت بجاي آورد که نماز اول وقت داراي فضیلت بسیار است و کسی که نماز خود را بآخر وقت بیندازد دلیل بر بیاعتنایی و بی-
اهمیتی او بنماز است. ص: 486
-2 صحیح بجاي آوردن نماز، که مقدمات و مقارنات و سایر امور آن صحیح و درست و مطابق دستور شرع باشد و نماز ضایع و
باطل بجاي نیاورد که ضایع الصلاة در عقوبت مانند تارك الصلاة است و در آیات و اخبار مذمّت بسیار و عقوبت شدید براي ضایع
الصلاة ذکر شده در آیه شریفه میفرماید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیا و در خبر مروي در لآلی از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم پانزده عقوبت براي ضایع الصلاة ذکر شده سه عقوبت در دنیا و سه عقوبت در وقت نزع و سه در قبر و در برزخ و سه در
صفحه 248 از 266
موقع بعث و نشور و سه در صحراي محشر.
-3 حفظ از اندراس و از بین رفتن نماز که نگذارد نماز از میان جامعه برداشته شود و مردم را بنماز و حفظ احکام و آداب آن امر و
ترغیب و تشویق کند و کلمه الصلوات شامل همه نمازهاي واجب میشود و اظهر مصادیق آنها نمازهاي پنجگانه است و اما نمازهاي
مستحبه حفظ آنها واجب نیست مگر ببعض معانی حفظ.
وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی صلوة وسطی ذکر خاص بعد از عام بواسطه اهمیت آن است و بین مفسرین در تفسیر وسطی اختلاف است بعضی
نماز عصر گفتند چون میان دو نماز روزانه و دو نماز شبانه است و بعضی گفتند نماز مغرب است چون سه رکعت است و واسطه
بین طول و قصر است یعنی بین نماز چهار رکعتی و دو رکعتی است و بعضی گفتند عشاء است چون واسطه بین دو نمازي است که
در سفر قصر نمیشود یعنی نماز مغرب و صبح، و بعضی گفتند صبح است چون وقت آن بین الطلوعین و مشهود ملائکه شب و روز
است چنانچه در قرآن میفرماید:
-1 سوره اسراي آیه 80 «1» إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً
ص: 487
و بعضی گفتند در میان نمازها مخفی است چنانچه لیلۀ القدر در میان شبهاي رمضان و ساعت استجابت دعاء در میان ساعات روز
جمعه و رضاي الهی در میان طاعات و غضب او در میان معاصی و ولی خدا در میان مؤمنین پنهان است که شخص مؤمن مراعات
همه نمازها و همه شبهاي ماه رمضان و همه ساعات روز جمعه و همه طاعات و معاصی را بنماید و همه مؤمنین را محترم دارد.
ولی همه این اقوال اجتهاد در مقابل نصّ است زیرا در اخبار معتبره از ائمه طاهرین در کافی و غیر آن بنماز ظهر تفسیر شده چون
اول نمازي است که فرض شد و زوال ظهر وسط النهار و ساعت استجابت دعاء است.
وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ قانت را بمعنی خاشع و خاضع و طائع و مداوم بر فعل تفسیر نمودند ولی در اخبار مرویه از حضرت باقر و حضرت
صادق (ع) بقنوت نماز تعبیر شده که دعاء در حال قیام در رکعت دوم قبل از رکوع باشد و مراد از قوموا همان حال قیام است براي
قنوت.
و در برهان از تفسیر عیاشی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود:
(الصلوات رسول اللَّه و امیر المؤمنین و فاطمۀ و الحسن و الحسین و الوسطی امیر المؤمنین و قوموا للَّه قانتین طائعین للائمۀ)
[سوره البقرة ( 2): آیه 239 ] .... ص : 487
( فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ( 239
(پس اگر ترسیدید پس نماز گزارید در حالی که پیادگان یا سوارگان باشید، پس هنگامی که ایمن شدید خدا را یاد کنید چنانچه
شما را آموخت آنچه نمیدانستید) این آیه راجع بصلاة خوف و مطارده، است و در اخبار بصلاة مواقفه و مسایفه أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 488
و مرامحه تعبیر نمودهاند و مراد نماز در میدان جنگ با دشمنان است که دو لشگر بهم ریخته و با سیوف و رماح و نحو اینها مقاتله
مینمایند و یکدیگر را طرد میکنند، و در بعض اخبار خوف از لصوص و قطاع الطریق و سباع را هم بآن ملحق نمودهاند و در
کلمات بعضی اعلام صلوة غریق و حریق و مهدوم علیه نیز بآن الحاق شده ولی در اخبار ذکري از آنها نشده و شمول اطلاق خوف
» نیز بر آن مشکل است و توضیح این مسئله بنحو اختصار اینست که چون در اخبار وارد شده که
الصلاة لا تسقط بحال
یعنی نماز در هیچ حالی ساقط نمیشود و در میدان جنگ مجاهدین متمکن از صلوة تامه نیستند و در مقام ضرورت بقدر تمکن «
صفحه 249 از 266
لذا در میدان جنگ و در حال قتال هر مقداري از نماز که انسان ،« الضرورات تتقدر بقدرها » باید انجام وظیفه نمود که فرمودهاند
متمکن است باید انجام دهد و رکوع و سجود آن را بایماء و اشاره بجاي آورد و لو در حال انحراف از قبله و در حال حرکت و
عدم استقرار و متوجه بدشمن باشد و نماز خوف مانند نماز مسافر قصر است و اگر از این مقدار هم متمکن نباشد یعنی اعمال نماز
را بایماء و اشاره هم نتواند انجام دهد بواسطه اینکه ممکن است ذهنش از دشمن منصرف گردد، فقط ذکر بر او واجب است، و قدر
مسلم از ذکر که باجماع علماء شیعه کافی است این است که نیت کند و تکبیرة الاحرام بگوید و اگر ممکن است رو بقبله و گرنه
بگوید مثلا « سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر » بهر طرفی که متوجه است عوض هر رکعت یک مرتبه تسبیحات اربعه
اگر نماز مغرب است سه مرتبه و اگر سایر نمازها است دو مرتبه بگوید. ولی لزوم این هم معلوم نیست زیرا در بعض اخبار بگفتن
تکبیر اقتصار شده و در بعضی تکبیر و تحمید و تهلیل و تسبیح و دعاء ذکر شده و مسلما دعاء واجب نیست بلکه مستحبّ است، علی
اي حال آنچه ذکر شد مطابق فتواي علماء اعلام و موافق با احتیاط است. ص: 489
لکن این حدیث در غریق و حریق و امثال آن جاري نمیباشد و تنقیح مناط هم تمام نبوده و قیاس نیز باطل است و این موارد از مورد
اخبار خارجند و حکم آنها حکم مریض است که هر مقدار از نماز که میسور است باید انجام دهد چه از حیث شرایط و چه از حیث
و اما تفسیر آیه فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً تفریع بر آیه قبل « لان المیسور لا یسقط بالمعسور، و ما لا یدرك کله لا یترك کله » اجزاء
است که امر بمحافظت صلوة فرموده و در اینجا میفرماید اگر خوف براي شما پیدا شد چه در محاربه یا از سباع و لصوص پس نماز
بگزارید در حال پیاده یا سواره و رجال جمع راجل یعنی پیاده و رکبان جمع راکب یعنی سواره، یعنی در همان حال محاربه یا فرار
فَإِذا « فصلوا رجالا او رکبانا » از دزد و درنده بهر وضعی هستید نماز بگذارید و رجالا و رکبانا حال است براي فعل محذوف یعنی
أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ پس هر گاه ایمن شدید به اینکه جنگ راکد شود یا از سباع و لصوص نجات یابید یاد خدا کنید یعنی نماز با تمام
اجزاء و شرایط بجاي آورید و اطلاق ذکر بر نماز در بسیاري از آیات شده مانند:
یشتمل الصلاة و قراءة القرآن و تدریس الصلاة » اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً در مجمع البحرین در بیان این آیه در ذیل لغت ذکر میگوید
و ظاهرا این مذکورات از باب مثال است و هر چه انسان را متوجه خدا کند و بیاد خدا اندازد اطلاق ذکر بر او « و مناظرة العلماء
صحیح است.
کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آن چنان نماز را بجاي آورید که خداوند بشما تعلیم داد و مطابق دستور او و با رعایت شرایط و
آداب آن، نه از پیش خود و اختراع خود، زیرا نماز عبادتی است توقیفی و باید طبق دستور شرع عمل شود.
ص: 490
[سوره البقرة ( 2): آیه 240 ] .... ص : 490
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِ یَّۀً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی
( أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 240
(و کسانی که از شما وفات میکنند و زنهایی را میگذارند وصیت کنند درباره زنانشان، برخورداري از نفقه و کسوة و سکنی را تا
یک سال بدون اینکه آنها را بیرون کنند، پس اگر بیرون رفتند بزه بر شما نیست در آنچه درباره خود از معروف انجام میدهند و
خداوند غالب و عالم بحکم و مصالح امور است) آیه شریفه مشتمل بر دو حکم است یکی وجوب وصیت متاع نسبت بزنان که
عبارت از نفقه و کسوة و سکنی ایشان باشد تا مدت یک سال بشرط اینکه از منزل شوهر متوفی خارج نشوند و این حکم بآیه ارث
که ربع یا ثمن از ما ترك شوهر را براي آنها معین میکند منسوخ شد. و دیگر اینکه مدت عده وفات را یک سال ذکر میکند و این
حکم نیز بآیه قبل که فرموده یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً نسخ گردید و بر طبق این مطلب دو حدیث روایت شده یکی
صفحه 250 از 266
» حدیث مروي از تفسیر عیاشی از ابی عمیر از معاویۀ بن عمار که از حضرت صادق علیه السّلام از این آیه سؤال میکند میفرماید
منسوخۀ نسختها آیۀ یتربصن بانفسهن اربعۀ اشهر و عشرا و نسختها آیۀ المیراث
دوم حدیث مروي از ابی بصیر که از همین آیه سؤال میکند میفرماید: «
هی منسوخۀ قلت و کیف انت قال کان الرجل اذا مات انفق علی امرأته من صلب المال حولا ثم اخرجت بلا میراث ثم نسختها آیۀ »
الربع و الثمن فالمرأة ینفق علیها من نصیبها
و اگر این دو حدیث نبود ممکن بود گفته شود که این آیه منافاتی با آیه ص: 491 «
عده و میراث ندارد به اینکه این آیه را بر وصیت استحبابی حمل نمود که زوج وصیت کند اگر زوجه تا یک سال احترام گذارد و
شوهر اختیار نکرد مخارج او را متحمل شوند و لو اینکه بعد از چهار ماه و ده روز عده او منقضی شود و میراث خود را هم طبق آیۀ
میراث ببرد، و این وصیت از مصارف ثلث باشد که مورث حق وصیت دارد و مربوط بحق وارث نباشد.
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ یعنی کسانی که مشرف بر مرگ میشوند از شما مردان، زیرا بعد از مردن وصیت نمیتوان کرد.
وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً و زنانی را باقی میگذارند، یکی یا دو تا یا سه تا یا چهار تا که حد اکثر آنست.
وَصِ یَّۀً لِأَزْواجِهِمْ یا بمعنی (توصون وصیۀ) که مصدر منصوب بفعل محذوف باشد، یا بمعنی جعل اللَّه وصیۀ لازواجهم یعنی خداوند
مقرر فرموده که درباره زنان خود سفارش کنند.
مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ گذشت که مراد از متاع رزق و کسوة و سکنی و سایر لوازم زندگی است که تا مدت یک سال از مال متوفی باید
مصرف آنها کنند، و نصب متاعا بنا بر بدل بودن از وصیۀ میباشد.
غَیْرَ إِخْراجٍ یا صفت متاع است تا شامل سکنی هم بشود و یا حال براي فاعل متاع است یعنی آنها را از نفقه برخوردار کنید در حالی
که آنها را از منزل بیرون ننمائید.
و ممکن است غیر اخراج شرط متاع باشد یعنی در صورتی که از منزل خارج نشوند تا یک سال آنها را از نفقه بهرهمند کنید و
ممکن است کنایه از شوهر نرفتن باشد یعنی در صورتی که بخانه شوهر دیگر از این خانه بیرون نروند أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 2، ص: 492
فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ پس اگر آن زنها از خانه شوهر بیرون شوند و یا شوهر اختیار کنند
بر شما که اولیاء متوفی هستید باکی نیست نسبت بآنچه آن زنان درباره خود انجام میدهند از زینت نمودن و تعریض نکاح و نحو
اینها در صورتی که مطابق معروف و موافق شرع باشد.
وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خداوند داراي عزت و بزرگواري و قدرت و غلبه و علم بجمیع حکم و مصالح است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 241 ] .... ص : 492
( وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ ( 241
(و براي زنان مطلقه بهره است بوجه معروف که سزاوار و ثابت شده بر پرهیزکاران) وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ آیه شریفه بمقتضاي
اطلاق آن شامل جمیع مطلقات اعم از مدخوله و غیر مدخوله و مفروضۀ الصداق و غیر مفروضۀ الصداق و مطلقه بطلاق رجعی و
باین میشود زیرا مطلقات جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم مینماید.
ولی نوع مفسرین آیه را راجع بمطلقات غیر مدخوله که مهر آنها معین نشده دانستهاند زیرا متاع چنانچه گذشت مخصوص آنهاست
و سایر مطلقات اگر مدخوله و مفروضۀ الصداق باشد تمام مهر را مستحقند و اگر مدخوله غیر مفروضۀ الصداق باشند مهر المثل حق
دارند و اگر غیر مدخوله مفروضۀ الصداق باشند نصف مهر را باید بآنها بدهند.
صفحه 251 از 266
لکن اخبار وارده در ذیل آیه مخصوصا اخباري که درباره مطلقات حضرت مجتبی علیه السّلام روایت شده که حضرت بهمه آنها
متاع از غلام و کنیز و غیره میدادند ص: 493
مانع از این تخصیص است زیرا نمیتوان گفت تمام آن مطلقات غیر مدخوله بودهاند.
بنا بر این باید گفت آیه در مقام استحباب و رجحان متاع نسبت بهمه مطلقات است و مخصوصا ذیل آیه که میفرماید حَ  قا عَلَی
الْمُتَّقِینَ یعنی اهل تقوي چنین میکنند مؤید استحباب و رجحان آنست و این خود نوعی از احسان درباره مطلقات است و منافات با
نصف مهر یا تمام مهر در غیر مدخوله و مدخوله ندارد بلکه در اخبار تصریح دارد که این آیه شامل مدخوله نیز هست چنانچه در
حدیث حلبی از حضرت صادق علیه السّلام است که در بیان آیه فرمود
(متاعها بعد ما تنقضی عدتها)
و معلوم است که غیر مدخوله عده ندارد.
و همچنین در حدیث ابن سنان و حدیث سماعۀ حضرت بهمین عبارت فرمودهاند.
و نیز در حدیث معاویه بن عمار و حدیث ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام این معنی روایت شده.
» و باز در اخبار قرائن زیادي دارد که این استحبابی میباشد چنانچه در حدیث حفص از حضرت صادق (ع) است که سؤال میکند
عن الرجل یطلق امرأته یمتعها؟ قال نعم، اما یحب ان یکون من المحسنین اما یحب ان یکون من المتقین
که عبارت واضح بر استحباب است. «
و از شواهد استحباب اینکه حدّ معینی براي متاع در اخبار ذکر نشده بلکه براي موسر عبد و امه و براي معسر حنطۀ و ربیب و ثوب و
دراهم ذکر شده، حتی در حدیث از ادنی المتاع سؤال شده و در جواب فرمودهاند:
(الخمار و شبهه) و همه این اخبار در تفسیر برهان مذکور است.
و لام للمطلقات براي اختصاص است و کلمه متاع نکره است که افاده عموم ص: 494
کند یعنی هر متاعی باشد بآنها اختصاص دهید و بالمعروف یعنی آن مقدار که در خور قدرت زوج و شئون زوجه و مطابق عرف
باشد.
حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ خداوند بر اهل تقوي این بهرهمند نمودن مطلقات را مقرر داشته است.